ائلمانائلمان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات پسرم ائلمان

عکسهای ائلمانم

    بعد مراسم ده ی کار دیگه مونده بود اونم ختنه شما قرار شد زود اینکارو بکنیم تا اذیت نشی  ششم شهریور به اتفاق من و بابا و دایی حسین و ان نه رفتیم پیش دکتر نامور هیچکی دل تو دلش نبود دایی و من پشت اتاق منتظر بودیم صدای گریتو زیاد نشنیدیم اما خدارو شکر بعدش زیاد اذیت نشدی دست ان نه فاطمه درد نکنه برا جفتمون خیلی زحمت کشید 40 روز شب بهمون رسی شبا رو بیدار میموند و کلی کار ...نوزده شهریورم رفتیم عروسی نسیم ی شب موندیم برگشتیم مادر بزرگ عادله ی ست بلیز شلوار کادو برا شما داد خب بذار از کارات بگم الان 2 ماه و5 روزت از همون اوایل صداهارو تشخیص میدادی الانم ان نه میزنگه رو ایفون میحرفه عکس العمل نشون میدی ف...
6 مهر 1393

اخرین حرفای دوران بارداری

عزیزم شنبه رفتیم برا سونوگرافی مامانم بردیم برا اخرین سونو نوه شو ببینه اقای دکتر خندید و گف جنین ی کم بزرک بعد اومدیم پیش خانم دکتر صفا بدون هیچ معطلی گفتن فردا باید عمل شی ما هم با ذوق تمام گفتیم حاضریم وقتی بابا علی فهمید باورش نمیشد میگف تموم بدنم عرق کرد بالاخره ارزومون براورده شد اومدیم داروخونه بعد خونه کارامونو کردیم ان نه و بابا بزور خوابیدن اما خوشگلم شما تا صبح لگد زدی و من قران خواندم نماز صبح و خوندیم و ما در تاریخ 93/5/12 بسوی بیمارستان ساعت 7 راهی شدیم        بغد پذیرش سرم زدن ومن با پرستار رفتم اتاق عمل فاصله بین اتاق عمل چند پرستار بطرف من میمودن یکیشون میگف جنسیت بچه چیه اون یکی ا...
17 مرداد 1393

هفته 38م پسرم

پسر نازم این روزا دیگه همه به انتظار نشستن ان نه و بابا علی که نگو  ان نه هم چند هفتس اومده خونه ما بهم میرسه اخه زیاد سر پا وای میستم سرم گیج میره کلی برات لباس بافتنی سفارش داده بود که دوستشون بافتن  خیلی خوشگلن قرار شنبه برا وزن و... برم سونوگرافی ایشالا مشکلی نداشته باشیم  16کیلو هم اضافه شدم به وزنم راستی ائلمانم اتاقت و چیدیم حاضر تا کی تو بیای عکساشو میذارم  جا داره از مینا و مریمم تشکر کنم که برای تزیین اتاق زحمت کشیدن   ...
9 مرداد 1393

هفته 37پسرم

سلام عزیز دلم مامان امروز رفتم دکتر خانم دکتر صفا گفتن وزنش خیلی خوبه پرسیدم کی بدنیا میای گفتن 20 مرداد اما ما زودتر منتظریم چون حرکاتت خیلی خیلی زیاد شده دردام شرو شده . میخواس شربت بنویسه بخوابی تا منو زیاد اذیت نکنی دلم نیومد بابا هم رفت میانه امروز اخه شب قدر هم خواس اونجا باشه هم بابا بزرگت حالش خوب نیس عزیزم دعا میکنیم سالم بدنیا بیای سالم زندگی کنی تو وجودت یاد ونام خدا باشه و سرباز حضرت مهدی باشی از خدا تو این شب مقدس میخوام بتونیم طوری تربیتت کنیم ی شیعه واقعی باشی ایشالا . یا علی مدد ...
30 تير 1393

بدون عنوان

سلام پسرم تقریبا تو هفته 35 مم حرکاتت خیلی زیاد شده من وبابا برا اومدنت لحظه شماری میکنیم بابا خیلی کمکم میکنه زیاد کار نکنم منم به خاطر تو حجم کارای خونه رو کم کردم دکترم چن هفته پیش دید و گفت رشدش خیلی خوبه  بابایی ی روز در میون خوابتو میبینه اما به خواب من که نمیای ائلمانم .راستی سیسمونیتم چن روز پیش اومد. از تهران ی خورده دیر تحویل دادن تخت وکمدتو اما بالاخره اومد منو ان نه و بابایی اتاقتو چیدیم نگین دوست مامانم هم اومد کمک کرد دست همه درد نکنه...  
22 تير 1393

هفته 33 پسرم

سلام مامانی ائلمان من دیگه برا اومدنت چیزی نمونده فدات شم خیلی خوشحالم منتظرم زودی ببینمت چند روزه دیگه سیسمونیتم میاد میچینیم راستی خاله سهیلا یعنی خاله من برات ی کت خوشگل بافته ما هم خریدامونو تموم کردیم دیگه کم کم ساک بیمارستان اماده میخوام بکنم 9 میرم برا چکاب ببینم چقد بزرگ شدی مامانی زیاد سنگین نشدم همه کارامو خودم میکنم مامان زرنگ داریا اما شما هم پسر خوبی هستی زیاد اذیتم نمیکنی ...
6 تير 1393