ائلمانائلمان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات پسرم ائلمان

لگد های پسرکم

پسر ناز من این روزا لگدهای محکم میزنه بابابی هم تازه حس کرده تو دلمم چکارایی میکنی اونقد داد زده یه حالی شده نگو باور نمیکرد اینقد حست کنه عزیزکم  از امروزم پاهام گرفته کم کم را رفتن واسم سخته اما مجبورم زیاد نشینم تا چاق نشم راستی دختر مریمم دیروز بدنیا اومد ایشالا نوبت منم برسه ی هم بازی دیگه چن هفته پیشم به دنیا اومد مهیلا خانم. اومدی پیشم اشنا میشین پس به افخار سلامتی این دخملا و شما ...
11 خرداد 1393

بدون عنوان

عشق من این هفته رفتی 27 هفتگی دیگه تو شکم مامان بزرگ میشی قبلا طرف چپ میخوابیدم این هفته کلا هیچجور نمیشه دراز بکشم عضلات شکمم میگیره خیلی درد ناک اما وقتی حس میکنم تووجودمی درد فراموشم میشه پسر نازم امروز واکسن کزاز زدم  چن روز پیشم خاله سمیرام لحاف تشکتو دوخت ان نه هم دستش درد نکنه اومد روکششون و انداخت البته بابا علی سنگ تموم گذاش ی کمکی هم کرد دست همه درد نکنه مامانی هم کمر درد گرفت نقش تدارکات داشتم .گلم میبوسمت زود بزرگ شو   ...
24 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

عزیزم امروز جمعه 19/2/93مصادف با سالگرد مامان جون .مامان جون خیلی مهربون بود با رفتنش ی غم بزرگ تو دلم کاشت مامان امروز مراسم گرفته میرم اونجا در ضمن جواب ازمایش قند خونم خوبه .دختر زهرا هم پری روز بدنیا اومد دلبندم فردا میرم خونه خاله سمیرا بابا علی هم میره میانه کارای اداری رو تموم کنه ...
19 ارديبهشت 1393

`نفس مامانی

سلام مامانی پسر نازم امروز با بابا رفتیم دکتر فشارمو گرفت خوب بود بعد برا تعیین سن و رشد و سلامتیت رفتیم سونوگرافی صدای قلبتم شنیدیم قربونت بشم بابایی هم با ذوق تموم تماشات میکرد ت و شکم مامان دقیقا 25 هفته گی هستی ضربان قلبت منظم با ریت 143 میزنه هی چ مشکلی نداری خیلی ممنون خدایا شکرت بعد اومدیم بازار هوس توت فرنگی کرده بودی تا رسیدم خونه خوردم فردا قرار با خاله سمیرا اینا بریم گردش جلفا عزیزم میبوسمت برا اومدنتلحظه شماری میکنم قرار ناهار درست کنه تا من اذیت نشم آخه خیلی به فکرمه امیدوارم تو راه اذیت نشی . ...
18 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

پسر خوشگلم جلفا خیلی خوش گذشت برات اسباب بازی گرفتیم عکساشو برات میذارم     چند روزه دیگه هم قرار لحاف تشکاتو بدوزیم خلاصه داریم برا اومدنت حاضر میشیم فردام میرم ازمایش قند خون بدم میگن سخته چن بار ازم خون میگیرن چن ساعتم باید گرسنه ب مونی پسر نازم مامانی رو تا الان اذیت نکردی فدات شم چقد پسر ساکت و نازی هستی دلم میخواد زود ببینمت   ...
16 ارديبهشت 1393